الجمعة، 2 مايو 2014

برزویه کو وان هوش و هنگ
فرزانگان رود گنگ

کو زندگان زنده رود
وارستگان هست و بود

بوسهل و بهمنیار کو
صدرای شیرین کار کو

وان زمره عیار کو
وامانده از سرو و سرود

بر باد بنگر گوهران
در خاک ره دانشوران
در آتش غم داوران

نی رمز ماند و نی سخن
آن سرو را از بیخ و بن
کندند بدعت آوران

شمعی اگر می سوختی
صد شمع از او افروختی
چون صحبت پیغمبران

آنک ز رشک اهرمن
صد شمع سوزد بهر من
من غرق ظلمت بیکران

ای در حرم ای در هری
از خوی نامردم بری
در سایه سار سروری
ای رازی و ای مروزی

وخشورمان در کاشمر
کشته است سروی بر شمر

چون بوی گل برکش حشر
گر سوی کنعان می وزی

کوری چشم کافران
سیمرغ حق را خاوران
قافی است طوس طابران

دستان سیمرغ حجاز
پرورده سامان ناز
از خاندان مهتران

از ارتضاع ارتضاء
نامیده نامش مرتضی
کامش بهشت بی کران

سعی حکیم فهلوی
دادش صفای معنوی
در مروه بیش از بیگران

ای مشهد مهرت مقام
ای پور اسلام السلام

ز اکسیرها چون کیمیا
افروختندت اولی

گفتندت ای جان سوخته
ای شمع ستخوان سوخته

آن جمع پنهان سوخته
آموختندت ها بیا
ای قاضی تبریز تو
قهر خمینی نیز تو
آن غمزه خونریز تو

ای خفتن گرشاسب تو
بیداری جاماسب تو
بودای شور انگیز تو

ای خانه ات فاراب و ران
کاشانه ات اسپیتمان
زرتشت بلخ و شیز تو

ای بوعلی ای بوالعلاء
ای زوره اهل ولا
از نوبه تا نیریز تو
آهنگ زیبا و نوستالوژی برانگیز این شعر را از مجید اخشابی 



























































ليست هناك تعليقات:

إرسال تعليق